شدم مانند رود از بارشی جریان که می‌گیرد که من ...

شدم مانند رود از بارشی جریان که می‌گیرد که من بدج
شدم مانند رود از بارشی جریان که می‌گیرد
که من بدجور دلتنگ توأم، باران که می‌گیرد

دلم تنگ است می‌دانی؟ پناهم شانه‌های توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که می‌گیرد

چه بی راهم، چه از غم ناگزیرم من، چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که می‌گیرد!

چقدر از خاطراتت ناگزیرم، نه گریزی نیست
منم و باز باران بین قم - تهران که می‌گیرد

تو را، عشق تو را، آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل می‌شود کارم دلم آسان که می‌گیرد!

سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که می‌گیرد... ولی باران که می‌گیرد

محمدرضا شرافت

#محمد_رضا_شرافت