به تن با ما به دل در مرغزاری - دیوان شمس - غزلیات - غزل 2693
به تن با ما به دل در مرغزاری
چو دربند شکاری تو شکاری
به تن این جا میان بسته چو نایی
به باطن همچو باد بیقراری
تنت چون جامه غواص بر خاک
تو چون ماهی روش در آب داری
در این دریا بسی رگهاست صافی
بسی رگهاست کان تیره است و تاری
صفای دل از آن رگهای صافی است
بدان رگ پی بری چون پر برآری
در آن رگها تو همچون خون نهانی
ور انگشتی نهم تو شرم داری
از آن رگهاست بانگ چنگ خوش رگ
ز عکس و لطف آن زاری است زاری
ز بحر بیکنار است این نواها
کی میغرد به موج از بیکناری