ای بکرده رخت عشاقان گرو - دیوان شمس - غزلیات - غزل 2226

ای بکرده رخت عشاقان گرو - دیوان شمس - غزلیات - غزل 2226

ای بکرده رخت عشاقان گرو

خون مریز این عاشقان را و مرو

بر سر ره تو ز خون آثار بین

هر طرف تو نعره خونین شنو

گفتم این دل را که چوگانش ببین

گر یکی گویی در آن چوگان بدو

گفت دل کاندر خم چوگان او

کهنه گشتم صد هزاران بار و نو

کی نهان گردد ز چوگان گوی دل

کاندر آن صحرا نه چاه است و نه گو

گربه جان عطسه شیر ازل

شیر لرزد چون کند آن گربه مو

زر کان شمس تبریزی است این

صاف باشد گر بجویی جو به جو