با وجود نگهِ مست تو هشیار نماند پس از این ساقی...

با وجود نگهِ مست تو هشیار نماند پس از این ساقی خو
با وجود نگهِ مست تو هشیار نماند
پس از این ساقی خود باش که دیار نماند
در خورِ دولت بیدار نگردد هرگز
آن که شب تا سحر از عشق تو بیدار نماند
بس که آلوده شد از خون خریدارانت
مشت خاکی به سر کوچه و بازار نماند
چه نشاطی است ندانم سر سودای تو را
که به بازار غمت جای خریدار نماند
کو اسیری که از آن طره به زنجیر نرفت
کو شکاری که در این حلقه گرفتار نماند
عشق مردانه به رزم آمد و تدبیر گریخت
یار بی‌پرده به بزم آمد و اغیار نماند
تا صبا دم زده از طره مشک‌افشانش
مشک خون ناشده در طبلهٔ عطار نماند
گردشی دیدم از آن چشم فروغی که مرا
هیچ حاجت به در خانهٔ خمار نماند

فروغى بسطامى

#فروغی_بسطامی