تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1327

تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1327

تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ

خراب گنج تو دارد چرا شود دلتنگ

جهان شکست و تو یار شکستگان باشی

کجاست مست تو را از چنین خرابی ننگ

فلک ز مستی امر تو روز و شب در چرخ

زمین ز شادی گنج تو خیره مانده و دنگ

وظیفه تو رسید و نیافت راه ز در

زهی کرم که ز روزن بکردیش آونگ

شنیده‌ایم که شاهان به جنگ بستانند

ندیده‌ایم که شاهان عطا دهند به جنگ

ز سنگ چشمه روان کرده‌ای و می‌گویی

بیا عطا بستان ای دل فسرده چو سنگ

کنار و بوسه رومی رخانت می‌باید

ز روی آینه دل به عشق بزدا زنگ

تعلقیست عجب زنگ را بدین رومی

تعلقیست نهانی میان موش و پلنگ

دهان ببند که تا دل دهانه بگشاید

فروخورد دو جهان را به یک زمان چو نهنگ

چو ما رویم ره دل هزار فرسنگست

چو خطوتین دل آمد کجا بود فرسنگ

اگر نه مفخر تبریز شمس دین جویاست

چرا شود غم عشقش موکل و سرهنگ