گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1308
![گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1308 گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1308](/images/p/2019/12/1/9j4QAY15723617296182566035088702669.jpg)
گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق
دررسد در حین مدد از ساقی صهبای عشق
ور بدرد طبل شادی لشکر عشاق را
مژده انافتحنا دردمد سرنای عشق
زهر اندر کام عاشق شهد گردد در زمان
زان شکرهایی که روید هر دم از نیهای عشق
یک زمان ابری بیاید تا بپوشد ماه را
ابر را در حین بسوزد برق جان افزای عشق
در میان ریگ سوزان در طریق بادیه
بانگهای رعد بینی میزند سقای عشق
ساقیا از بهر جانت ساغری بر خلق ریز
یا صلا درده به سوی قامت و بالای عشق
شمس تبریز ار بتاند از قباب رشک حق
قبههای موج خیزد آن دم از دریای عشق