ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1200

ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز - دیوان شمس - غزلیات - غزل 1200

ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز

تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز

دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند

در تن من خون نماند خون دل رز بریز

با دل و جان یاغیم بی‌دل و جان می‌زیم

باطن من صید شاه ظاهر من در گریز

ای غم و اندیشه رو باده و بای غمست

چونک بغرید شیر رو چو فرس خون بمیز

کشته شوم هر دمی پیش تو جرجیس وار

سر بنهادن ز من وز تو زدن تیغ تیز

تشنه ترم من ز ریگ ترک سبو گیر و دیگ

با جگر مرده ریگ ساقی جان در ستیز

تا می دل خورده‌ام ترک جگر کرده‌ام

چونک روم در لحد زان قدحم کن جهیز

ترک قدح کن بیار ساغر زفت ای نگار

ساغر خردم سبوست من چه کنم کفجلیز

شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان

تا که ز تف تموز سوزد پرده حجیز