گفتی که گزیدهای تو بر ما - دیوان شمس - غزلیات - غزل 125
گفتی که گزیدهای تو بر ما
هرگز نبدست این مفرما
حاجت بنگر مگیر حجت
بر نقد بزن مگو که فردا
بگذار مرا که خوش بخسپم
در سایهات ای درخت خرما
ای عشق تو در دلم سرشته
چون قند و شکر درون حلوا
وی صورت تو درون چشمم
مانند گهر میان دریا
داری سر ما سری بجنبان
تو نیز بگو زهی تماشا
آن وعده که کردهای مرا دوش
کو زهره که تا کنم تقاضا
گر دست نمیرسد به خورشید
از دور همیکنم تمنا
خورشید و هزار همچو خورشید
در حسرت تست ای معلا