جهان به کام کسان هر زمان نخواهد ماند

جهان به کام کسان هر زمان نخواهد ماند
جهان به کام کسان هر زمان نخواهد ماند
چه جاي کام کزايشان نشان نخواهد ماند

ز راه سخره مخند اي جوان به قامت پير
که تير قد تو هم بي کمان نخواهد ماند

چو نوبت تو رسد فرصت رهايي نيست
ز چنگ مرگ کسي در امان نخواهد ماند

چه می بری به خود ‌ای نازنین گمان خلود
که در کف تو، جهان بی‌ گمان نخواهد ماند

ز زنگ قافله فرياد کوچ مي آيد
چنانکه آتشي از کاروان نخواهد ماند

به روز واقعه منظومه ها فرو ريزند
چراغ مهر بر اين آسمان نخواهد ماند

بهار و باغ دگر جست و جو کن اي بلبل
که با نسيم خزان آشيان نخواهد ماند

به دوستي قسم اي يار مهربان که مدام
جهان به کام دل دشمنان نخواهد ماند

پياده را بنگر چون سواره ميگذري
که اين سمند تو را زير ران نخواهد ماند

به گوش گل رسد آخر نواي مرغ چمن
هميشه زاغ در اين بوستان نخواهد ماند

بهار مي رسد از راه و گل به جوش آيد
بگو به بلبل غمگين خزان نخواهد ماند

سبک به شانه ي من سر نهاد و دانستم
هميشه يار به من سرگران نخواهد ماند

به روزگار نوين لب ز حرف کهنه ببند
که دور صوفي و پير مغان نخواهد ماند


مهدی سهیلی

#مهدی_سهیلی