ما خراب غم و خم خانه ز می آباد است ناصح از باده سخن کن که ن...

ما خراب غم و خم خانه ز می آباد است ناصح از باده س
ما خراب غم و خم خانه ز می آباد است
ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است

خیز و از شعله می آتش نمرود افروز
خاصه اکنون که گلستان ارم شداد است

سیل کهسار خم از میکده در شهر افتاد
وای بر خانه پرهیز که بی بنیاد است

به جز از تاک که شد محترم از حرمت می ؟
زادگان را همه فخر از شرف اجداد است

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

گفته ‌ای نیست گرفتار مرا آزادی
نه که هر کس که گرفتار تو شد آزاد است

چشم زاهد به شناسایی سِرّ رخ و زلف
دیدن روز و شب و اعمی مادر زاد است

گفتمش خسرو شیرین که ای دل بنمود
که آن که در عهد من این کوه کَنَد فرهاد است

هر که یغما شنود ناله‌ی گرمم گوید
آهن سرد چه کوبی دلش از فولاد است

یغما جندقی

#یغمای_جندقی