گل بود و سبزه بود و سرود و پرنده بود در آفتاب گرمی شادی دهن...

گل بود و سبزه بود و سرود و پرنده بود در آفتاب گرم
گل بود و سبزه بود و سرود و پرنده بود
در آفتاب گرمی شادی دهنده بود
بر آب و خاک باد بهشتی وزنده بود
در باغ بود کاجی پر سال و سهمگین
دستی به یادگار صد سال پیش از این
بر آن درخت نام دو دلداده کنده بود

پروانه و فریدون صد سال پیش از این
یک روز آمدند در این باغ دلنشین
گل بود و سبزه بود و دم تند فرودین
می زد نسیم نرمک بر روی برکه ی خنک
می گشت قوی سیمین بر آب سیم رنگ
خورشید گرد زرین می ریخت بر زمین

بر روی شاخه مرغک خوشرنگ می سرود:
« - بنگر چگونه غنچه ی نازک دهان گشود
گلشن چه رنگ زیبا دارد به تار و پود
سرتاسر است عشق جاوید و نیست مرگ
به به ! چه دلرباست تماشای رقص برگ،
به به ! چه دلکش است سرود نسیم رود.»

با سایه، سبزه روی گل تازه می نوشت:
«- بنگر چگونه رفته زمین، آمده بهشت
بنگر چگونه آمده زیبا و رفته زشت
هرگز به باختر نرود مهر تابدار
دیگر ز تیره روزی دور است روزگار
دیگر ز تیره بختی پاک است سرنوشت.»

پروانه می نشست به هر جا و می پرید
زنبور شیره از لب گلبرگ می مکید
بر روی گل نسیم دل انگیز می وزید
عکس درخت را به دل آب می گسیخت
خرگوش می دوید و به سوراخ می گریخت
آن گاه می گریخت ز سوراخ و می دوید.

پروانه و فریدون صد سال پیش از این
یک روز آمدند در این باغ دلنشین
گفتند: « نیست جایی زیباتر از زمین.»
زیرا که سبزه بود و سرود و پرنده بود
در آفتاب گرمی شادی دهنده بود
بس دلنواز بود شادی فرودین.

امروز زیر شاخه ی این کاج سهمگین
پروانه و فریدون گردیده اند خاک
رخسار زرد باغ پر از درد و رنج و باک
خورشید نیست... گرمی شادی دهنده نیست.
گل نیست... سبزه نیست... سرود پرنده نیست
از باد سخت دامن دریاچه چاک، چاک.

اما هنوز بر تنه ی کاج سال دار
نام دو یار دیرین مانده به یادگار
بالای کاج، تندر، در ابر اشکبار
می غرد از ته دل: « ای تیره آسمان!
جز نام چیز دیگر ماند در این جهان؟
یا نام نیز می رود از یاد روزگار؟»

مجدالدین میرفخرایی - گلچین گیلانی

#گلچین_گیلانی