پیوسته من از شوقِ لبِ لعلِ تو مستم زین ذوق که دارم خبرم نیس...

پیوسته من از شوقِ لبِ لعلِ تو مستم زین ذوق که دار
پیوسته من از شوقِ لبِ لعلِ تو مستم
زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم
در بادیه یِ عشقِ تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم
از بس که نظر بر گُلِ رخسارِ تو دارم
شد شهره به هر شهر که خورشید پرستم
تو مِهر ز من ای بتِ عیّار بریدی
من دل به خَمِ طرّه ی طرّارِ تو بستم
مُطرب تو بزن سازِ نوایی به درستی
ساقی تو بده باده که من توبه شکستم

شاطر عباس صبوحی