عشقت به طوفان های بی هنگام میماند
عشقت به طوفان های بی هنگام میماند
مغرور و بی پروا به سویم پیش میراند
از هر چه دارم چشم میپوشم اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند
زانو به زانوی تو، ای دریای دور از دست
و هیچکس جز جنگل حَرّا نمیداند
که گاه دریا می تواند با نوازش هاش
تا آخرین رگبرگ هایت را بلرزاند
که گاه دریا می تواند گرم باشد گرم
آنقدر که آوندهایت را بسوزاند
آنقدر که آتش بگیرد شاخ و برگت تا
عریانیِ تو موج ها را هم برقصاند
من ریشه ام در آب و موهایم به دست باد
دلفین پیری در دلم آواز میخواند
دریا نمک بر زخم هایم میزند اما…
اما کسی جز جنگل حَّرا نمیداند
پانته آ صفایی بروجنی
#پانته_آ_صفایی_بروجنی
مغرور و بی پروا به سویم پیش میراند
از هر چه دارم چشم میپوشم اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند
زانو به زانوی تو، ای دریای دور از دست
و هیچکس جز جنگل حَرّا نمیداند
که گاه دریا می تواند با نوازش هاش
تا آخرین رگبرگ هایت را بلرزاند
که گاه دریا می تواند گرم باشد گرم
آنقدر که آوندهایت را بسوزاند
آنقدر که آتش بگیرد شاخ و برگت تا
عریانیِ تو موج ها را هم برقصاند
من ریشه ام در آب و موهایم به دست باد
دلفین پیری در دلم آواز میخواند
دریا نمک بر زخم هایم میزند اما…
اما کسی جز جنگل حَّرا نمیداند
پانته آ صفایی بروجنی
#پانته_آ_صفایی_بروجنی