گفتند خلایق که "توئی یوسف ثانی"
گفتند خلایق که "توئی یوسف ثانی" ـ
چون نیک بدیدم ، به حقیقت به از آنی !
شیرین تر از آنی به شکرخنده،که گویند
ای خسرو خوبان ،که "تو شیرین زمانی! "
چشم تو خدنگ از سپر جان گذرانید. ـ
بیمار،که دیده ست بدین سخت کمانی ؟
خود سرو بماند از قد و رفتار تو برجای. ـ
بخرام ،که از سرو گذشتی به روانی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه.
هرگز نبود غنچه درین تنگ دهانی !
صد بار نگفتی که"دهم زاین دهنت کام" ؟ ـ
چون سوسن آزاده،چرا جمله زبانی ؟
گفتی که :"دهم کامت و جانت بستانم!" -
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی !
چون اشک بیندازیش ازدیدهٔ مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی.
در راه تو ، حافظ،چو قلم ،کرد ز سر پا ؛
چون نامه پررا یک دمش از لطف نخوانی ؟
#حافظ