جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند، درویشی با پسر بر سر راه ای...

جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند، درویشی با پسر بر
جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند،
درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند
پسر از پدر پرسید که :

بابا در صندوق چیست ؟

گفت : آدمی !
گفت : کجایش می‌برند ؟
گفت : به جایی که نه خوردنی باشد ،
و نه پوشیدنی ، نه نان و نه هیزم !
نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا و نه گلیم !

گفت : بابا مگر به خانه ما می‌برندش ؟!

#عبید_زاکانی #حکایت