بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز بیا که عشق به امیدت ای...

بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز بیا که عشق ب
بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز
بیا که عشق به امیدت ایستاده هنوز

ببین که بی تو چه بر ما گذشته ...، می‌بینی ؟!
پُریم از غم و از بغضِ بی اراده هنوز

اگرچه بالِ پریدن پریده از کفِ ما
و مانده‌ایم در آغازْ راهِ جاده هنوز

ولی امید به دیوانِ ما نمی‌میرد
خوشیم، خوش به همین دولتِ نداده هنوز

چه روزها که گذشت و غمِ تو کهنه نشد
فلک به عشق و وفا مثلِ من نزاده هنوز !

زمان زمانه‌ی نامردمی‌ست، اما ما
نگفته‌ایم به جز شعرِ صاف و ساده هنوز

#جویا_معروفی