ما نیز از آن درد کشانیم که بودیم خاک قدم پیر مغانیم که بود...

ما نیز از آن درد کشانیم که بودیم خاک قدم پیر مغان
ما نیز از آن درد کشانیم که بودیم
خاک قدم پیر مغانیم که بودیم
پیوسته هم آغوش نشاطیم شب و روز
دور از غم اسباب جهانیم که بودیم
بنشسته به اورنگ صعود از طرق عشق
تا اوج فلک در طیرانیم که بودیم
در پرده ی اسرار ، رخ یار بدیدیم
ما واقف اسرار نهانیم که بودیم
گر خلقت زیبا به سرشت است نه زشتیم
ما از ازل ای خواجه همانیم که بودیم
( خاموش ) در آن میکده نوشید می و گفت
ما نیز از آن درد کشانیم که بودیم

میرزا علی رضا هدایتی ( خاموش )