پنداشتیم خنده و شادی سرشت ماست اما فقط غم است که در سرنوشت ...

پنداشتیم خنده و شادی سرشت ماست اما فقط غم است که
پنداشتیم خنده و شادی سرشت ماست
اما فقط غم است که در سرنوشت ماست

ما را درون مزرع رنج آفریده‌اند
اندوه، ابر تیره و غم، بذر کشت ماست

امید چیست؟ صبح بعیدی‌ست بی طلوع
شادی کجاست؟ گمشده‌ای در بهشت ماست!

زیر کدام سقف بخوانم شکایتی
از بخت باژگونه که در خاک و خشت ماست

خورشید می که مشرق ساغر چشیده است
پنهان ز چشم طالع زیبا و زشت ماست

ای صبح بی‌نشانه! به شب‌های ما بگو
از غم گریز نیست که غم سرنوشت ماست

جویا معروفی

#جویا_معروفی