شعر از: سعدی خوشنویس: استاد غلام حسین امیرخانی نه طریقِ دو...

شعر از سعدی خوشنویس استاد غلام حسین امیرخانی نه ط
شعر از: سعدی
خوشنویس: استاد غلام حسین امیرخانی

نه طریقِ دوستانست و نه شرطِ مهربانی
که بدوستانِ یکدل سرِ دست برفشانی

دلم از تو چون برنجد؟ که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آبِ زندگانی

غمِ دل به کس نگویم، که بگفت رنگِ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

تو نظیرِ من ببینی و بدیِل من بگیری
عوضِ تو من نیابم ،که به هیچ کس نمانی

نه عجب کمالِ حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیشِ ذکرت خجلم ز بی زبانی

مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

مزن ای عدو به تیرم، که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو، که جانت بدهم به مژدگانی

بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی، دگر آن سمر نخوانی

دلِ دردمندِ سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل می‌رسانی، نه به قتل میرهانی

***
یکی از غزل های معروف سعدی است و در بحرِ رَمَلِ مثمنِ مشکول (فَعَلاتُ فاعلاتُن فَعَلاتُ فاعلاتُن) سروده شده است.
راجع به این وزن درپست های دیگر به تفصیل نوشته ام، علاقمندان عروض یادداشت پستهای قبلی را که در همین وزن است بخوانند.

ظاهر حسینی هروی

#سعدی