بیمار غمت را بجز از صبر دوا نیست صبرست دوای من و دردا که م...

بیمار غمت را بجز از صبر دوا نست صبرست دوای من و د
بیمار غمت را بجز از صبر دوا نیست

صبرست دوای من و دردا که مرا نیست

از هیچ طرف راه ندارم که ز زلفت

بر هیچ طرف نیست که دامی ز بلا نیست

عشقست میان دل و جان من وبی عشق

حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست

ای رفته به خشم ار غرضت قصد دل ماست

بازآ که مرا جز سر تسلیم و رضا نیست

از هرکه دوای دل "سلمان" طلبیدم

گفتا: چه کنم چاره؟ چو در دست دوا نیست

سلمان ساوجی

#سلمان_ساوجی