من سرا پا محو آن روی خوشم مستم و مخمورم و بس مدهوشم درد م...

من سرا پا محو آن روی خوشم مستم و مخمورم و بس مدهو
من سرا پا محو آن روی خوشم
مستم و مخمورم و بس مدهوشم

درد من از بی دوایی نیست نیست
بنگرید این ناله های من ز چیست

عشق شیرین دارم و فرهاد ، من
یک نیستان ناله و فریاد من

تا به دل امید جان افروز هست
عشق هستی بخش و عالم سوز هست

عشق یعنی سوختن ، افروختن
بی خبر از خود شدن لب دوختن

عشق یعنی ترک عقل و عافیت
وارهیدن از صلاح و مصلحت

عشق یعنی رفتن اندر کوی دوست
برشدن هرجا که خاطر خواه اوست

عشق یعنی دل به دریا ها زدن
آتش اندر جمله سوداها زدن

عشق یعنی پختگی ، فرزانگی
تا رسی بر وادی دیوانگی

عشق یعنی هیچ گشتن هیچِ هیچ
پا نهادن در رهی پرپیچ و پیچ

عق یعنی دیدن نا دیده ها
با خبر از رازها ، نشنیده ها

عشق یعنی برتر از دنیا و دین
تا رسیدن بر سر حق الیقین

عشق یعنی باده در کف مستِ مست
تا وصال ساقی روز الست

عشق یعنی فیض گل فیض حضور
ره به دریا یافتن ، دریای نود

عشق را آغاز هست پایان نیست
پا به ره نه ، تا تو را فرجام چیست

جلوه ی معشوق ما را مست کرد
از غباری ، آنچه باید هست کرد

دکتر عباس خالصی شیرازی

#عباس_خالصی_شیرازی