گنجینه آشنا - نظامی گنجوی

من شده فارغ که ز راهِ سحر تیغ زنان صبح درآمد ز در صبح که پروانگی آموخته است خوشتر ازآن شمع نیفروخته است کوش کزان شمع به داغی رسی تا چو نظامی به چراغی رسی (حکیم نظامی گنجوی) حکیم نظامی ایام جوانی را به فتوای حافظ که گفت: " مستی و طربناکی در عهد شباب اولی "، تمام به عیش و عشرت و خلوت با حوریان و پریان و گشت و گذار در " باغ دل " سپری کرده است و مخزن الاسرارِ او دعوتنامه ای است که از آنجا برای آدمیان فرستاده که اگر شما را نیز شوق این باغ و ذوق این باده و عشرت است این راه و این نشان، و به تعبیر زیبای مولانا "اینک فرس و اینک نگار "، سوار شوید و به بوی خوش آن سرو خرامان بروید: که عشق باغ تماشاست اگر ملول شدید هواش مرکب تازی است اگر فرو مانید سیر نظامی در باغ دل به سفر دانته در باغِ بهشت مانند است و خواجۀ دل همان بئاتریس زیبای عشق است که نظامی را در این باغ جادو همراهی می کند تا نسیم فیض الاهی نقابی را از روی صاحب جمالی کناری زند و نظامی در دامِ دلپذیر عشق می افتد و به ضیافتی راه می یابد که بخورِ آن بوی پیراهن یوسف می داد و مطربِ آن زهرۀ خنیاگر بود و خروس سحر را نیز سر در پر نهاده، بر آتش بابزن کباب می کردند تا بی هنگام آواز برنیاورد و خاطر عاشق را از وصال معشوق پریشان نکند ولی افسوس که سحر، تیغ در دست، از راه می رسد از آنکه صوفیان گویند وقت همچون شمشیر برنّده است و آن شب روشن که به تعبیر شیخ شبستر در پردۀ روزی تاریک پنهان بود رخ نهان کرد و آن باغ پرنیان و حوریان و پریان نظامی را شبخوش گفتند. دکتر حسین الهی قمشه‌ای #الهی_قمشه_ای #حسین_الهی_قمشه_ای #نظامی_گنجوی