دل برای تو ز جان برخیزد

دل برای تو ز جان برخیزد جان به عشقت ز جهان برخیزد در دل هر که نشینی نفَسی ز غمت جان ز میان برخیزد مرد درد تو درین ره آن است کز سر سود و زیان برخیزد گر نقاب از رخ خود باز کنی ناله از کون و مکان برخیزد جان ز دل نوحه‌کنان بنشیند دل ز جان نعره‌زنان برخیزد ساقیا بادهٔ اندوه بیار تا ز عشاق فغان برخیزد کین تن خستهٔ من از میِ عشق نه چنان خفت کزان برخیزد دل #عطار ز شوق تو چنان است که زمان تا به زمان برخیزد