آغاز زندگی چه بسیار با پایان آن تفاوت دارد!

یکی مملو از آرزوهای دروغین و سرشار از لذت جسمانی، و دیگری میوه‌ی فرسایش و فساد کالبد و بوی مرگ . زندگی، تا آن‌جا که به خوشبختی و لذت مربوط می شود، راهی است دو بخشی، اول خوشی‌ها، رویاهای کودکی و سرور جوانی امروز كه نوبت جوانی من است می نوشم از آنكه كامرانی من است عيبم مكنيد اگر چه تلخ است خوش است تلخ است، از آن كه زندگانی من است . و دوم ناخوشی‌ها، زحمات میانسالی، رنج و ضعف مداوم کهنسالی گر آمدنم بمن بدی، نامدمی ور نيز شدن بمن بدی، كی شدمی ؟ به زان نبدی كه اندرين دير خراب نه آمدمی، نه شدمی، نه بدمی ؟ و در آخر سکرات موت و پنجه درافکندن با مرگ افسوس كه بی فايده فرسوده شديم وز داس سپهر سرنگون سوده شديم دردا و ندامتا كه تا چشم زديم نابوده به كام خويش، نابوده شديم ! آیا همه ی این‌ها احساسی جز آن به دست می‌دهند که " زندگی جز یک اشتباه دیگر هیچ نیست"، نتیجه ی خبطی اندک اندک هویدا می‌گردد؟ عاقلانه‌ترین کار این است که زندگی را چون پنداری بیهوده، چون یک فریب بنگریم، افسانه ای که بس واقعی می‌نماید آرتور شوپنهاور جهان و تاملات فیلسوف #آرتور_شوپنهاور #خیام