ثبت نام
/
ورود
…اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از
ای دوست به دوستی قرینیم تو را هر جا که قدم زنی زم
چشم بر هم میزنم ناگاه این منم پنجاه خوش خیالم
در نقاشیهایم آن جا که تاریکیست به دنبال تو می
تمام امروز این چند خط از شعر بلندت را با خودم تکر
بوی همهی گیاهانِ معطّر نثار نَفست آرامباش برای
پدرم دو سکوت داشت یک فریاد دو لبخند یکی غمگین یکی
از نامههای فروغ به ابراهیم گلستان قربان مردمکه
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد
پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاشق گ
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من ورنه ایندن