ثبت نام
/
ورود
در بزمِ حکیمان زِ میِ شور انگیز
شعری که نماد عزاداری محرم شد
تدارک ویژه «عماریار» برای روزهای محرم
ای گردن بلند قدان در کمند تو رعنائی آفریده قد بل
آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو گفتم به نظاره کام بر
ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده آیینه که بینم
آن قدر شوق گُل روی تو دارم که مپرس
چون مهر تو میتوان نهان ورزیدن باید ز چه رسوای جها
نمیگفتم کمند سرکشی بگسل که میترسم دل من زین کشا
به صد انديشه افکند امشبم آن تيز ديدنها در اثنای ن
آفتاب از پرده پیش از صبح میآید برون چون سحرگه ب
با من بدی امروز زاطوار تو پیداست