ثبت نام
/
ورود
به باغ راه خزان و بهار نتوان بست
در قید غمم ، خاطر آزاد ! کجائی ؟ تنگ است دلم ،...
جای پای نفست مانده به صحرای خیال. ای فراسوی تجسم
زلفت ز تماشای دو عالم، نظرم بست ای حلقه ی فرمان
کرده ام خاک در میکده را بستر خویش میگذارم چو سبو