سعید عقیقی امید روشنضمیر یکی از همانها بود که اواخر دهۀ ۱...
سعید عقیقی: امید روشنضمیر یکی از همانها بود که اواخر دهۀ ۱۳۶۰ و اوایل دهۀ ۱۳۷۰ در تحریریۀ «فیلم » دیده میشد. مؤدب و مرتب، با موهایی که زودتر از موقع سفید شده بود و پیراهنهای زیبای یکرنگ یا چهارخانهای که از آراستگی صاحبش خبر میداد. اولین بار در یکی از روزهای گرم تابستان۱۳۷۰ دیدمش و در همان چند دقیقه سرِ صحبت را باز کرد و دربارۀ مدرنیستها و واقعگرایان ـ دو گروه از فیلمسازانی که دوست داشت ـ سخن گفت. چندان اهل شوخی نبود، اما همیشه لبخند به لب داشت. گفتم مجموعۀ «سینما و رئالیسم» شما خیلی به من کمک کرد. تبسماش با برق چشمها مخلوط شد که «فکر نمیکردم خوانده باشی» و حرفش گُل انداخت.
.
هر بار در مجله ، مقابل «کانون فیلم» فیلمخانه و سینماهای نمایشدهندۀ جشنواره با او دربارۀ آنتونیونی و بونوئل و ساتیاجیت رای و پازولینی و ویم وندرس و فیلمهایی که تازه دیده بودیم حرف میزدم. با آن که در دورۀ کمبود فیلم و مجله چند کتاب سینمایی نوشته بود، آدم مشهور یا مجله معتبری پشت سرش نبود تا با ستایش او سرها را به سویش برگرداند. نقل قولی که از آنتیگون سوفکل در بخش پایانی کتاب «از غربتی به غربت دیگر» آورده، بیش از فیلمهای وندرس، زندگی خودش را توضیح میدهد: «همیشه یک غریبه بودهام. هرگز احساس امنیتی، نه با زندگان و نه با مردگان نکردهام.» زود حوصلهاش سر رفت و کنار کشید. از این که فلان ترجمهاش ناگهان از یک کتاب بیربط سر درمیآورد، یا از این که جای مشخصی برای او درنظر گرفته نمیشد دلگیر بود. این دلگیری را به ندرت به زبان میآورد، اما از گوشهگیری و دور ماندن از فضای گفتوگو دربارۀ سینمایی، که آنقدر دوست میداشت، نشان میداد دارد به یکی از همان اهل قلمی تبدیل میشود که در رثایش صفت «بی ادعا» و «بیحاشیه» را به کار میبرند. لبخندزنانِ اندوهگینی که معمولاً به دلیل فروتنیِ بیش اندازه در مرگ و زندگی ناشناس میمانند. میان لحظهای که از او خواستم نگاهی به ترجمۀ نامۀ انتهای فیلم شب ـ که تکهای از آن را در مقالۀ «تحمل اندوهبارِ زیستن» آورده بودم ـ بیندازد، تا آخرین مکالمۀ تلفنی که در آن پرسید: «هنوز فن ترییه به نظرت نابغه است؟» بیش از دو دهه و نیم گذشت.
ادامه در کپشن
#دنیای_تصویر_آنلاین #دنیای_تصویر #امید_روشن_ضمیر #سعید_عقیقی #منتقد
#سینما #مترجم
اینستاگرام دنیای تصویر/dtonline
.
هر بار در مجله ، مقابل «کانون فیلم» فیلمخانه و سینماهای نمایشدهندۀ جشنواره با او دربارۀ آنتونیونی و بونوئل و ساتیاجیت رای و پازولینی و ویم وندرس و فیلمهایی که تازه دیده بودیم حرف میزدم. با آن که در دورۀ کمبود فیلم و مجله چند کتاب سینمایی نوشته بود، آدم مشهور یا مجله معتبری پشت سرش نبود تا با ستایش او سرها را به سویش برگرداند. نقل قولی که از آنتیگون سوفکل در بخش پایانی کتاب «از غربتی به غربت دیگر» آورده، بیش از فیلمهای وندرس، زندگی خودش را توضیح میدهد: «همیشه یک غریبه بودهام. هرگز احساس امنیتی، نه با زندگان و نه با مردگان نکردهام.» زود حوصلهاش سر رفت و کنار کشید. از این که فلان ترجمهاش ناگهان از یک کتاب بیربط سر درمیآورد، یا از این که جای مشخصی برای او درنظر گرفته نمیشد دلگیر بود. این دلگیری را به ندرت به زبان میآورد، اما از گوشهگیری و دور ماندن از فضای گفتوگو دربارۀ سینمایی، که آنقدر دوست میداشت، نشان میداد دارد به یکی از همان اهل قلمی تبدیل میشود که در رثایش صفت «بی ادعا» و «بیحاشیه» را به کار میبرند. لبخندزنانِ اندوهگینی که معمولاً به دلیل فروتنیِ بیش اندازه در مرگ و زندگی ناشناس میمانند. میان لحظهای که از او خواستم نگاهی به ترجمۀ نامۀ انتهای فیلم شب ـ که تکهای از آن را در مقالۀ «تحمل اندوهبارِ زیستن» آورده بودم ـ بیندازد، تا آخرین مکالمۀ تلفنی که در آن پرسید: «هنوز فن ترییه به نظرت نابغه است؟» بیش از دو دهه و نیم گذشت.
ادامه در کپشن
#دنیای_تصویر_آنلاین #دنیای_تصویر #امید_روشن_ضمیر #سعید_عقیقی #منتقد
#سینما #مترجم
اینستاگرام دنیای تصویر/dtonline