گفت به نظرم این کتاب‌و ببر بخون تصویر کتاب در عکس دوم هست ...

 گفت به نظرم این کتاب‌و ببر بخون تصویر کتاب در عک
..
گفت :به نظرم این کتاب‌و ببر بخون
«تصویر کتاب در عکس دوم هست»
گفت:
عجیب شد انقدر از صبح داریم به «ملال »
فکر می کنیم...
من با اشتیاق و بدون تعارف گفتم باشه مرسی...
یک کاغذی «نشان»وسطای کتاب بود
گفت :این کاغذ همین جا بمونه تو نبینش...

کاغذ از یک دفترچه یادداشت کوچیک جدا شده ،
سفید سفید ،هیچ چیز روش نوشته نشده...
من بهش گفتم :
باشه من دست به این کاغذ
نمی زنم،می زارم همون جا وسط صفحه‌های کتاب باقی بمونه...
من
اما حواس‌ام به این کاغذ هست،
اصلا باید اون صفحه از کتاب که کاغذ توش جا خوش کرده‌رو با دقت بیشتری بخونم...
باید بدونم چرا توی اون صفحه دست از خوندن کتاب برداشته...
چون من فکر می کنم هیچ چیز در این جهان تصادفی نیست.
باید به ملال و به این کتاب و کاغذ سفید فکر کنم.
.
کتاب‌رو که خوندم در یک پست جدا
در موردش می نویسم.

اینستاگرام Sara Bahrami | سارا بهرامی