زهرا گفت مامانم میگوید همه سود را حاج ناصر بر میدارد او ف...
زهرا گفت: «مامانم میگوید همه سود را حاج ناصر بر میدارد. او فرشها را میبَرَد شهر و گران میفروشد و فقط کمی از آن پول را برای دستمزد شما میدهد.»
مادر زهرا قبلن هم به مادرم گفته بود که اگر خودمان تعاونی داشته باشیم و کمی پول سرمایه بگذاریم، میتوانیم برای خودمان فرش ببافیم و بفروشیم و همهی سودِ آن برای خودمان باشد. ولی مادرم گفته بود: «اگر پولِ نخ داشتم یا پول داشتم تا سرمایه بگذارم که دیگر قالی نمیبافتم.»
بیرون را نگاه کردم، دوباره باران میبارید و خورشید هم در آسمان بود. رنگینکمان، زیباتر و کاملتر از پیش، بالای دریا بود. رو به زهرا کردم و گفتم: «دوست دارم وقتی بزرگ شدم تعاونی داشته باشیم تا دیگر سودمان را به حاج ناصر ندهیم.»
منبع: مهدی میرزا امینی
اینستاگرام Laleh Marzban| لاله مرزبان
مادر زهرا قبلن هم به مادرم گفته بود که اگر خودمان تعاونی داشته باشیم و کمی پول سرمایه بگذاریم، میتوانیم برای خودمان فرش ببافیم و بفروشیم و همهی سودِ آن برای خودمان باشد. ولی مادرم گفته بود: «اگر پولِ نخ داشتم یا پول داشتم تا سرمایه بگذارم که دیگر قالی نمیبافتم.»
بیرون را نگاه کردم، دوباره باران میبارید و خورشید هم در آسمان بود. رنگینکمان، زیباتر و کاملتر از پیش، بالای دریا بود. رو به زهرا کردم و گفتم: «دوست دارم وقتی بزرگ شدم تعاونی داشته باشیم تا دیگر سودمان را به حاج ناصر ندهیم.»
منبع: مهدی میرزا امینی
اینستاگرام Laleh Marzban| لاله مرزبان