آیا شعر دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ از حضرت مولانا است؟

آیا شعر دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ از حضرت م

این روزها شعری منتسب به جناب مولانا در وبسایت های پارسی زبان دیده می شود.

 

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ....

 

بسیاری در این انتساب شک وارد کرده اند و عنوان می کنند که این شعر از مولانا نیست.

 

من این شعر را در هیچ یک از آثار معروف ایشان ندیده ام.

 

نظر شما در این مورد چیست؟

پاسخ شما به تاپیک

shahram

03:19:16 1401/03/07

گزارش

در بعضی منابع شاعر این شعر رو حکیم خیام نیشابوری ذکر کرده اند.

بپسند

1 پسند

kasra

22:46:34 1401/03/06

گزارش

می‌گویند روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانه‌اش دعوت کرد.

شمس به خانه‌ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده‌ای؟

مولانا حaیرت‌زده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!

شمس پاسخ داد: بلی!

مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!

ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!

ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.

– پس خودت برو و شراب خریداری کن.

- در این شهر همه مرا می‌شناسند، چگونه به محله‌ی نصاری‌نشین بروم و شراب بخرم؟!

ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله‌ی راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب‌ها بدون شراب نه می‌توانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه‌ای به دوش می‌اندازد، شیشه‌ای بزرگ زیر آن پنهان می‌کند و به سمت محله‌ی نصاری‌نشین راه می‌افتد.

تا قبل از ورود او به محله‌ی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمی‌کرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.

آنها دیدند که مولوی داخل میکده‌ای شد و شیشه‌ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد.

هنوز از محله‌ی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه‌روزه در آن به او اقتدا می‌کردند رسید.

در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم! شیخ جلال الدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا می‌کنید به محله‌ی نصاری‌نشین رفته و شراب خریداری نموده است.

آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!

مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد می‌کند و به او اقتدا می‌کنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه می‌برد!

سپس بر صورت جلال الدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.

زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به‌ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.

در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بی‌حیا! شرم نمی‌کنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که می‌بینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول می‌کند.

رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است.

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه‌ی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست‌های او را بوسیدند و متفرق شدند.

آن‌گاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن می‌نازی جز یک سراب نیست. تو فکر می‌کردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایه‌ای‌ست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه‌ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل می‌رساندند.

این سرمایه‌ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.


دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

بپسند

1 پسند

fatemeh110

20:20:22 1401/03/06

گزارش

پاسخ به جناب مولوی.


حق است و حقیقت است و دنیا همه حق
سر است و سریرت و است و عقبی همه حق
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
نور است و ولایت است مولاهمه حق
شاعر صلوات_علی چمن نژادیان-ماهشهر

بپسند

0 پسند

kiana

19:59:47 1401/03/06

گزارش

تفسیرهای متفاوتی هست که بعضی هاش غیر منصفانه هست
یعنی تعبیر به «پوچ گرایی» کرده اند!
تفسیری که به ذهن من میرسه این هست....
انسان بسیار با عظمت و بزرگ هست! یعنی بر همه چی میتونه احاطه داشته باشه
شاعر با زیبایی تمام به این مقوله اشاره کرده
گفته دنیا همه هیچ : یعنی تمام دنیا در برابر انسان هیچ هست!
یعنی پول ، مقام، شهرت و .... همه هیچ هست!
شاعر حکیمانه گفته« بر هیچ مپیچ»
به زبان ساده یعنی «هستی خودت رو فدای هیچ مکن »
اگه خودت رو بشناسی دنیا رو به خدمت میگیری نه اینکه در خدمت دنیا باشی!
 

شاعر اشاره کرده نذار «هیچ بودن دنیا» هستی تو رو بگیره!

مراقب بود که فقط به هیچ «توجه» داشته باشیم
نه اینکه در هیچ «متوقف» شویم!

توجه به هیچ یعنی تهی شدن و حرکت برای سرشار شدن!

بپسند

2 پسند

nobody

18:27:47 1401/03/06

گزارش

برای دیدن داستان سروده شدن این شعر توسط حضرت مولانا به اینجا مراجعه کنید.

بپسند

0 پسند

پاسخ های بیشتر