در کنار ساحل قدم می زدم و می خواستم به جایی دیگر بروم که در...

در کنار ساحل قدم می زدم و می خواستم به جایی دیگر
در کنار ساحل قدم می زدم و می خواستم به جایی دیگر بروم
که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد
جلوتر رفتم تا به شیﺀ درخشان رسیدم
نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است
با خودم فکر کردم ، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش
من را فریب داده و مرا از مسیر اصلی خودم غافل کرده است
و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است
ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمی رفتم
واقعا می فهمیدم که بی ارزش است
یا سالها حسرت آن را می خوردم...!؟

📕 دومین مکتوب
🖋پائولو کوئلیو

اینستاگرام Felor Nazari فلور نظری