‏‎روزی از این روزها می‌بایست می‌مرد روزی می‌بایست این خبر ...

‏‎روزی از این روزها می‌بایست می‌مرد  روزی می‌بایس
‏‎روزی از این روزها می‌بایست می‌مرد.
روزی می‌بایست این خبر را می‌آوردند.
فردا و فردا و فردا،
می‌خزد با گام‌های خُرد از روزی به روزی تا که بسپارد به پایان رشته‌ی طومار این دوران.
و دیروزان و دیروزان کجا بود است ما دیوانگان را جز چراغی بر غباراندوده راهِ مرگ.
فرومیر،
آی،
ای شمع کوچک فرومیر،
آی: که نباشد زندگانی هیچ اِلّا سایه‌ای لغزان و بازی‌های بازی‌پیشه‌ای نادان که بازد چندگاهی پُر خروش‌وجوش نقشی اندرین میدان و آن‌گه هیچ!
زندگی افسانه‌ای ست کز لبِ شوریده‌مغزی گفته آید
سربه‌سر خشم و خروش و غرش و غوغا،
لیک بی‌معنا!

#مکبث #شکسپیر
ترجمه :آشوری
#ازدست_دادن #بودن #نبودن

اینستاگرام Vida Javan ویدا جوان