دیگه نمی‌دونم اسم این حال و احوالی که این‌روزا دارم چیه دی...

دیگه نمی‌دونم اسم این حال و احوالی که این‌روزا دا
دیگه نمی‌دونم اسم این حال و احوالی که این‌روزا دارم چیه؟
.
دیروز آن شاعر دربند، بکتاش آبتین
با آن پابند آهنی و دستان بسته که یادآور مسیح با صلیبی بر دوش بود. با تصویری از رنج، رنجی همیشگی در جغرافیای درد. او رها شد. برای همیشه رها شد. رها، آزاد
چون شعرهایش، چون خنده‌هایش
ای‌کاش عدالتی در کار، در کار، در کار، می‌بود.
.
امروز حمید لبخنده
استاد عزیزم. مرد مهربانی که با آن لبخند همیشگی‌اش، برای اولین بار به شور و شوق‌ام برای بازیگری جواب داد. شدم بازیگر فیلم آبی. آبی. قصه‌ای مملو از عشق. به قلم زنده‌یاد اصغر عبداللهی.
آن همه صبوری، آن همه عشق، آن همه هنر و شعور ، مگر تمام می‌شود با رفتن کسی؟
.
فردا ما هم می‌رویم، همراه با مسافرانی که هنوز بعد از دو سال در آسمان این شهر دود گرفته در حال پروازند و حالا آنقدر سبک و آزادند که خیال نشستن ندارند.
.
#۱۷۶ #بکتاش_آبتین #حمید_لبخنده

اینستاگرام MEHDI PAKDEL