کپشن زمستان هشتاد و هفت بود من جوجه آرتیست یهلا قبایی بود...
کپشن:
زمستان هشتاد و هفت بود..
من جوجه آرتیست یهلا قبایی بودم که تازه با ایلا ازدواج کرده بودم. در سرم سودای راه انداختن برند veedaa را می پروراندم.. لباس ها و اکسسوارهای دست دوز و دستساز خودم و از هر کدام فقط یکی (یونیک) ..
با دفتر طراحیم به چند نفر برای سرمایه گذاری و حمایت مالی رجوع کرده بودم و مرجوع شده بودم (بماند که چند سال بعد آن طرح ها در بازار پر شدند!)
پولم فقط به خرید کاموا می رسید (آن سال ها قیمت کاموا انقدر گران نبود که مرا از ادامه کار بازدارد)
ایده ها در سرم می جوشیدند و از دستم بیرون می ریختند.
سه ماه شبانه روز کار کردم؛ بافتم و شکافتم. روزهای آخر با چشم بسته و تقریبا در خواب می بافتم.
می خواستم هر طوری بود زمستان آن سال نمایشگاه پوشش های کوچک زمستانه را با موضوع تکستچر برگزار کنم.
به نیمه دی ماه رسیدم و هنوز کار مانده بود.
ایلا آیهی یأس می خواند که نمی رسی و بگذار برای سال بعد؛ ولی من همچون امروز عجول بودم و چون آن زمانها مشتاق و مصمم..
پول کمی مانده بود برای اجاره گالری و ساخت دکور..
با کارتن پلاست و یونولیت (ارزان ترین متریال بازار)دو نفری بریدیم و پاپیه کردیم و به سقف «کارگاه هنر» آویختیم..
ایده آلم نبود ولی موفقیت آمیز بود.
دلم برای آن روزهای خودم تنگ شده ؛ برای آن همه شوق و امید و انگیزه و همچنین برای آن کلاه سورمهای گوش نارنجی و آن شال سبز محبوبم..
••برای دیدن عکس ها ورق بزنید••
#ویداجوان #ایلاتهرانی
#طراحی_لباس #طراحی_دکور #پوشاک_زمستانه #کارگاه_هنر_شهابی
#wintersmallwearsdesign
اینستاگرام Vida Javan ویدا جوان
زمستان هشتاد و هفت بود..
من جوجه آرتیست یهلا قبایی بودم که تازه با ایلا ازدواج کرده بودم. در سرم سودای راه انداختن برند veedaa را می پروراندم.. لباس ها و اکسسوارهای دست دوز و دستساز خودم و از هر کدام فقط یکی (یونیک) ..
با دفتر طراحیم به چند نفر برای سرمایه گذاری و حمایت مالی رجوع کرده بودم و مرجوع شده بودم (بماند که چند سال بعد آن طرح ها در بازار پر شدند!)
پولم فقط به خرید کاموا می رسید (آن سال ها قیمت کاموا انقدر گران نبود که مرا از ادامه کار بازدارد)
ایده ها در سرم می جوشیدند و از دستم بیرون می ریختند.
سه ماه شبانه روز کار کردم؛ بافتم و شکافتم. روزهای آخر با چشم بسته و تقریبا در خواب می بافتم.
می خواستم هر طوری بود زمستان آن سال نمایشگاه پوشش های کوچک زمستانه را با موضوع تکستچر برگزار کنم.
به نیمه دی ماه رسیدم و هنوز کار مانده بود.
ایلا آیهی یأس می خواند که نمی رسی و بگذار برای سال بعد؛ ولی من همچون امروز عجول بودم و چون آن زمانها مشتاق و مصمم..
پول کمی مانده بود برای اجاره گالری و ساخت دکور..
با کارتن پلاست و یونولیت (ارزان ترین متریال بازار)دو نفری بریدیم و پاپیه کردیم و به سقف «کارگاه هنر» آویختیم..
ایده آلم نبود ولی موفقیت آمیز بود.
دلم برای آن روزهای خودم تنگ شده ؛ برای آن همه شوق و امید و انگیزه و همچنین برای آن کلاه سورمهای گوش نارنجی و آن شال سبز محبوبم..
••برای دیدن عکس ها ورق بزنید••
#ویداجوان #ایلاتهرانی
#طراحی_لباس #طراحی_دکور #پوشاک_زمستانه #کارگاه_هنر_شهابی
#wintersmallwearsdesign
اینستاگرام Vida Javan ویدا جوان