در آینه زنی است زخمی زنی که تنش را نه بیگانه که خود سال ها ...

در آینه زنی است زخمی زنی که تنش را نه بیگانه که خ
در آینه زنی است زخمی. زنی که تنش را نه بیگانه که خود سال ها به ضربه های بی رحم تازیانه‌ی طلب‌هایش نشانه رفته. آنقدر بر تن بی پناهش کوبیده که در نقطه‌ای زن به زانو درآمده. بر زمین افتاده و تنها و بی پناه و ترسان، به گوشه ای خزیده. از جهان گریخته و خود را به تاریکی و ابهام تسلیم کرده است. در دل این تسلیم اما جوانه‌ای روییده. جوانه‌ای در دل تاریکی ابهام پیش رو. انگار مهربان تر از ابهام و گشوده تر از آغوش تاریکی آغوشی نیافته. زن به آغوش تاریکی پناه میبرد تا بازیابد هویت و حقیقتی را که هر روز در برابر نگاه داغ خورشید تبخیر می‌شود. آرام میگیرد. به خود نگاه می‌کند. اشک در چشمانش حلقه زده و دیگر تازیانه ای نمی‌بیند. خود را محکم تر به آغوش می‌کشد و پس از سالها گرمای آغوشش را لمس می‌کند. تمام اندوه سال‌ها را با زلالی اشک‌های بی صدایش می‌شوید و به گذشته می‌سپارد. از که طلب مهر میکرد؟ از کجا محبت می‌جست؟ در حسرت چه بود؟ او همان تصویر را میخواست. تصویری که رهایش کرده بود. او خود را میخواست. همانی که سال‌ها تبعیدش کرده بود.
.
#شب_نوشت
.
📷rominaparto

اینستاگرام Ziba Karamali