فتحِ باغ آن کلاغی که پرید از فرازِ سرِ ما و فرو رفت در اند...
"فتحِ باغ"
آن کلاغی که پرید
از فرازِ سرِ ما
و فرو رفت در اندیشهی آشفتهی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهی کوتاهی،
پهنای افق را پیمود
خبر ما را
با خود خواهد برد به شهر
همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنهی سردِ عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهی بازیگرِ دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند،
اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوندِ سستِ دو نام
و همآغوشی در اوراقِ کهنهی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوختهی بوسهی تو
فروغ فرخزاد
بخشی از شعر فتح باغ
forough_farokhzaad
اینستاگرام فروغ فرخزاد
آن کلاغی که پرید
از فرازِ سرِ ما
و فرو رفت در اندیشهی آشفتهی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهی کوتاهی،
پهنای افق را پیمود
خبر ما را
با خود خواهد برد به شهر
همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنهی سردِ عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهی بازیگرِ دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند،
اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوندِ سستِ دو نام
و همآغوشی در اوراقِ کهنهی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوختهی بوسهی تو
فروغ فرخزاد
بخشی از شعر فتح باغ
forough_farokhzaad
اینستاگرام فروغ فرخزاد