‌ آئینهٔ شکسته دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیک...

‌  آئینهٔ شکسته   دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگ
" آئینهٔ شکسته "

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم

عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم
چشمانم را نازکنان سرمه کشیدم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم

گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز

او نیست که در مردمک چشم سیاهم
تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند
این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب
کو پنجهٔ او تا که در آن خانه گزیند

من خیره به آئینه و او گوش به من داشت
گفتم که چسان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن ، چه بگویم ، که شکستی دل ما را

ـ مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
ـ از دفتر شعر اسیر
ـ صفحه : ۵۶ ، ۵۷
#فروغ_فرخزاد

اینستاگرام فروغ فرخزاد