برادرم گفت باورم نمی‌شه رفته باشه جلال پرسید چرا باورت نمی‌...

برادرم گفت باورم نمی‌شه رفته باشه جلال پرسید چرا
برادرم گفت "باورم نمی‌شه رفته باشه" جلال پرسید "چرا باورت نمی‌شه؟ " برادرم گفت " چون می‌گفت، هیچوقت نمی‌ره". جلال گفت"‌حرف باد هواست " برادرم پرسید " یعنی دروغ می‌گفت؟" جلال گفت "‌نه ، ولی حرف ها را خیلی وقت ها نمی شه عمل کرد" برادرم گفت "‌ می‌گفت همیشه می مونم" جلال گفت "‌آدم ها عوض می شن ، حس و حال‌ها یه جور نمی‌مونه " بعد گفت "وقتی یکی می گه،  همیشه می‌مونم منظورش اینه که اگه هیچ اتفاقی نیفته و همه چی همینجور بمونه، اونوقت می‌مونم. ولی زندگی هر روز یه بازی جدیدی داره " برادرم گفت "پس آدم ها برای چی حرف می‌زنن ، برای چی به هم می‌گن همیشه  روی من حساب کن یا من هیچوقت نمی‌رم یا هیچی نمی تونه ما را از هم جدا کنه"  جلال گفت "برای اینکه زندگی قشنگ بشه . امید و آرزو  زندگی را قشنگ می کنه" برادرم گفت " اگه این امید و آرزوهای الکی نبود ، بهتر بود" جلال گفت " اونوقت واقعیت  زندگی آدم را می کشت"  به جلال اشاره کردم که اینقدر تلخ حرف نزند و گفتم " اینجوری‌ها هم نیست اون رفته یه استراحتی بکنه ، خودش هم گفت چند وقت دیگه برمی گرده " جلال گفت " ا؟؟؟... اگه گفته برمی‌گرده ، پس لابد برمی گرده"

اینستاگرام soroush sehat