براى پدر من که حقوق ثابت ماهیانه وام بیمه امنیت شغلى و مزای...
براى پدر من که حقوق ثابت ماهیانه، وام، بیمه، امنیت شغلى و مزایاى دیگهى شغلِ دولتى جزو واجبات بود و نظم و انضباط حرف اول رو در زندگیش میزد و تنها ارتباطش با دنیاى هنر وجودِ عموى بزرگترم بود که مهندس آرشیتکت بود ( که انصافا هم هنرمند بود، اما همه فکر میکردن یک تختهاش کمه و خانواده زیاد به او افتخار نمیکرد. ) براى همچین پدرى بازیگرى آخرین و دور از ذهن ترین شغلى بود که براى بچه اش متصور میشد. اما من سرتق شده بودم و آینده ى خودم رو میخواستم.
کارم رو در سن نوزده سالگى از نویسندگى براى رادیو، عروسکگردانى براى تئاتر عروسکى و بازى در گروه کودک تلویزیون شروع کردم. تا اینکه در سال هفتاد و هشت بازى در یک نقش کوتاه در رُل یک زن خیابانى به من پیشنهاد شد. بازى کردن در چنین نقشى رو از پدرم که در حال هضم کردنِ شغل انتخابىِ من و سوپرستار بودنِ من براى گروه سنى کودک و نوجوان! بود، پنهان کردم چون شوخیش هم زشت بود!
تا اینکه روزى پدرم بى خبر از من به دعوت خواهرش به سینما رفت تا هنرنمایى دخترشو روى پرده ى سینما درحالیکه با لباس قرمز روى پُل هاشمى رفسنجانى (نیایش سابق) براى ماشین هاى در حال عبور دست تکون میداد ببینه. پدرم از سینما که برگشت هنوز چشماش خیس اشک بود.
گفت باباجان، اون آقاى آخوندِ جَوون که عاشقت شده بود چه حرف خوبى بهت زد. گفت: خدا خیلى بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد.
چه فیلم قشنگى بازى کردى بابا!
#معجزه_سینما #معجزه_قصه_گویی #زیر_نور_ماه #رضا_میرکریمی #منوچهرمحمدی #پدرانه_دخترانه_عاشقانه #روز_سینما_مبارک
اینستاگرام shaghayegh dehghan/شقایق دهقان
کارم رو در سن نوزده سالگى از نویسندگى براى رادیو، عروسکگردانى براى تئاتر عروسکى و بازى در گروه کودک تلویزیون شروع کردم. تا اینکه در سال هفتاد و هشت بازى در یک نقش کوتاه در رُل یک زن خیابانى به من پیشنهاد شد. بازى کردن در چنین نقشى رو از پدرم که در حال هضم کردنِ شغل انتخابىِ من و سوپرستار بودنِ من براى گروه سنى کودک و نوجوان! بود، پنهان کردم چون شوخیش هم زشت بود!
تا اینکه روزى پدرم بى خبر از من به دعوت خواهرش به سینما رفت تا هنرنمایى دخترشو روى پرده ى سینما درحالیکه با لباس قرمز روى پُل هاشمى رفسنجانى (نیایش سابق) براى ماشین هاى در حال عبور دست تکون میداد ببینه. پدرم از سینما که برگشت هنوز چشماش خیس اشک بود.
گفت باباجان، اون آقاى آخوندِ جَوون که عاشقت شده بود چه حرف خوبى بهت زد. گفت: خدا خیلى بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد.
چه فیلم قشنگى بازى کردى بابا!
#معجزه_سینما #معجزه_قصه_گویی #زیر_نور_ماه #رضا_میرکریمی #منوچهرمحمدی #پدرانه_دخترانه_عاشقانه #روز_سینما_مبارک
اینستاگرام shaghayegh dehghan/شقایق دهقان