برادرم ناراحت است و حالش خیلی خوب نیست یک بار سعی کردم حرف ...

برادرم ناراحت است و حالش خیلی خوب نیست یک بار سعی
برادرم ناراحت است و حالش خیلی خوب نیست. یک بار سعی کردم حرف بزنیم و  آرام‌اش کنم  ، بعد از یک ساعت که سخنرانی کردم برادرم گفت " چقدر چرت و پرت می‌‌گی". رفتیم پیش جلال .جلال پرسید "چی شده؟" برادرم گفت" تازگی ها همه‌اش گریه ام می گیره، خبرهای کرونا را که می‌خونم گریه ام می گیره ، فیلم های فرودگاه افغانستان را که دیدم گریه‌ام گرفت ، وقتی یه جوک خنده دارمی شنوم ، می خندم ولی نمی دونم چرا  گریه‌ام هم می گیره، اصلا همه اش گریه ام می‌گیره" . جلال گفت "‌منم همینطوری شدم"  بعد هر دو گریه کردند، من هم گریه کردم. بعد جلال هندوانه آورد، هندوانه را خوردیم و دوباره گریه کردیم. 
عکس:  alan_schaller

اینستاگرام soroush sehat