تمام روز را در آئینه گریه میکردم بهار پنجرهام را به وهم س...
تمام روز را در آئینه گریه میکردم
بهار پنجرهام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیلهٔ تنهائیم نمیگنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود
نمیتوانستم ، دیگر نمیتوانستم
صدای کوچه، صدای پرندهها
صدای گمشدن توپهای ماهوتی
و هایهوی گریزان کودکان
و رقص بادکنکها
که چون حبابهای کف صابون
در انتهای ساقهای از نخ صعود میکردند
و باد، باد که گوئی
در عمق گودترین لحظههای تیرهٔ همخوابگی نفس میزد
حصار قلعهٔ خاموش اعتماد مرا
فشار میدادند
و از شکافهای کهنه، دلم را بنام میخواندند
تمام روز نگاه من
به چشمهای زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من میگریختند
و چون دروغگویان
به انزوای بیخطر پناه میآورند...
بخشی از شعر "وهم سبز"
فروغ فرخزاد
#ادبیات #شعر #ادبیات_فارسی #شعر_فارسی #شعر_معاصر #شعر_سپید #شعر_نو #فروغ_فرخزاد #وهم_سبز
اینستاگرام فروغ فرخزاد
بهار پنجرهام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیلهٔ تنهائیم نمیگنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود
نمیتوانستم ، دیگر نمیتوانستم
صدای کوچه، صدای پرندهها
صدای گمشدن توپهای ماهوتی
و هایهوی گریزان کودکان
و رقص بادکنکها
که چون حبابهای کف صابون
در انتهای ساقهای از نخ صعود میکردند
و باد، باد که گوئی
در عمق گودترین لحظههای تیرهٔ همخوابگی نفس میزد
حصار قلعهٔ خاموش اعتماد مرا
فشار میدادند
و از شکافهای کهنه، دلم را بنام میخواندند
تمام روز نگاه من
به چشمهای زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من میگریختند
و چون دروغگویان
به انزوای بیخطر پناه میآورند...
بخشی از شعر "وهم سبز"
فروغ فرخزاد
#ادبیات #شعر #ادبیات_فارسی #شعر_فارسی #شعر_معاصر #شعر_سپید #شعر_نو #فروغ_فرخزاد #وهم_سبز
اینستاگرام فروغ فرخزاد