خسرو نقیبیایرانی علیه ایرانی این اسم رمز دو طرف سیرک رادیکا...

خسرو نقیبیایرانی علیه ایرانی این اسم رمز دو طرف س
خسرو نقیبی:«ایرانی علیه ایرانی». این اسم رمز دو طرف «سیرک رادیکالیسم» است. آن‌ها که «اعتدال» را از معنا تهی کرده‌اند و بر حامیان‌ش «وسط‌باز» نام نهاده‌اند به تحقیر. یک سمت، هفته‌ای، بت افتخار سینمای ایران را در بازی صفر و صد سیاست به زیر کشیدند، و هفته‌ی بعد، سمت دیگر، «دختر ایران» را بی‌وطن و نمک خورده و نمکدان‌شکسته نامیدند؛ لابد به تلافی.
‎این به جان هم افتادن، از خواستِ «به جان هم انداختن»ی می‌آید که رادیکال‌های دو سمت می‌خواهند؛ و آن‌چه قربانی‌ می‌شود مفهوم «ایرانی»ست. مردمی که علیه هم شده‌اند و دائم در قضاوت هم، بی‌که خود را در آن موقعیت بگذارند. بی‌که بدانند گاه ارزش «سکوت»، خیلی بیش‌تر از هرآن‌چه در لحظه به زبان می‌آید، است. مردم فرهنگِ «کم گوی و گزیده گوی»، حالا هر روز به داوریِ هم‌ند، و این میان هرچه سرشناس‌تر، در معرض‌تر.
‎امروز در آن تاتامی، ایرانی علیه ایرانی جنگید، و بیرون، رادیکال‌ها، پی نفع خود، دندان به هم نشان دادند، غافل از آن‌که دارند در توکیو «ایران» را ذبح می‌کنند؛ «ایرانی‌بودن» را. این طرف رجزخوانانی ایستادند که می‌توانستند «به دستور» اعتنا نکنند و ذره‌ای آزاده باشند، حتا به سکوت، جای این‌که کیمیا را «بی‌وطن» بخوانند (که مگر ایرانیِ صاحب فکر، از مشروطه تا حال، حتا در خانه، بی‌سرزمین‌تر از باد نیست، در تهدید و تبعید و حصر و هجر؟)، و آن سمت، ماهی‌گیرانی در نوک قلاب با طعمه‌ی کیمیا که می‌خواستند از برنده و بازنده‌اش مجسمه‌ی «آزادی» بسازند، مقابل یک «دختر ایران» دیگر.
‎من اما آن «قربان‌گاه ایران» را با یک عکس به خاطر می‌سپارم تا روان‌م بیش از این زخم نخورد. با آن سه رنگ نام کیمیا روی کمربند سیاه‌ش، آن وقت که جای غریو شادمانه‌ی انتقام، به حال خودش و ایران‌ش و رفیق‌ش در لباس رقیب، آغوش گشود و بغض کرد. رفتاری که نه به میل رادیکال‌های این سو بود و نه رادیکال‌های آن سو. کیمیا «میانه»ای را گرفت که این سال‌ها هر دو سمت تلاش کرده‌اند آن را از سکه بیندازند و در یک بازی دوقطبی، مردم را مقابل مردم قرار دهند.
‎در بدترین روزهای این ایستادن برابر هم، آن شش حرف انگلیسی سبز و سفید و سرخ، و آن اکت پایانی کیمیا، برای من روزنه‌ی «امید» شد به این که ما دل‌نگران‌های در میانه ایستاده، هنوز به شماره نرسیده‌ایم. هنوز نفس می‌کشیم، و چه بسا که هنوز «بی‌شماریم»؛ و فکر می‌کنیم باید راهی مصلحانه برای «ایرانی برای همه» وجود داشته باشد. بدون خون‌ریزی، بدون فحاشی، بدون خشم، و بدون تنفر. درست شبیه آن سه رنگ نقش‌بسته بر کمربند دختری که خواستند ایرانی نباشد، اما بود، و ماند.

اینستاگرام Behnoush tabatabaei,Ph.D