به یاد ندارم هیچ روزی به اندازه امروز احساس بی‌پناهی کرده ب...

به یاد ندارم هیچ روزی به اندازه امروز احساس بی‌پن
به یاد ندارم هیچ روزی به اندازه امروز احساس بی‌پناهی کرده باشم...
حس رها شدن در زمینی نفرین شده که از خاکش بوته‌های ترس و خشم می‌روید.
اما ایمان دارم. ایمان دارم منِ امروز، مای امروز با گذشته تفاوت بسیار دارد.
سرخورده‌ایم، پر از دردیم، پر از اندوهیم و پر از خشم اما امروز "آگاهی" تنها روزنه امید ماست که بس قدرتمند است.
ما "میدانیم" و این دانستن، هر اندازه تلخ، هر اندازه زهرآگین روزی راهی خواهد ساخت برای ما به سوی تغییر.
آگاه بودن از اینکه در تاریکی زیست می‌کنیم و جهانی روشن تر بیرون از این دایره منحوس هست که از ما دور افتاده است، هر چند تلخی زیستن را به کاممان دوچندان می‌کند اما دلیلی برای کوشیدن است. مگر می‌شود بی آن که تصویری از نور در خاطر داشت، برای رهایی از تاریکی دیوارهای سنگی این ماتمکده را بشکافیم؟ مگر می‌شود بی آن که از وجود آسمان آگاه باشیم، دلتنگ خورشید شویم؟ ما در اندوه انتظار نور به سر میبریم و دلتنگ طلوع آفتاب. کاش نومید از طلوع نشویم که نومیدی ما را در قعر تاریکی مدفون خواهد ساخت. امید دستانی است که دیوار میشکافد تا روزنه نور را به ضیافت جان دعوت کند. مباد که این دست‌ها بریده شوند... مباد...

.
روز خوب خواهد رسید. ما باهم بمانیم. دست ها بیشتر خواهند شد.

اینستاگرام Ziba Karamali