هر روز به هنگام جدا شدن از جا به این فکر میکنم که باید تمام...
هر روز به هنگام جدا شدن از جا به این فکر میکنم
که باید تمام روز را دوباره در تمرینی که چندین ماه است انجام میدهم سپری کنم
آرام باش، آرام باش، آرام باش
انگشتری را به انگشتم انداخته ام که یادآوری کند.
بعد چشمم را میبندم و همانطور که سرم در سفیدی بالش چاهی کنده با صدای بلند شعرِ مورد علاقهام از «میخل» را میخوانم…
با صدای بلند
.
فردا بلیتم میبَرَد.
همه به من زنگ میزنند.
دوستان، همکاران، رفقای همبازی
هم کلاسیها، عموها، داییها، عشقهای سابق.
در «دِ کلُک» قرار می گذاریم.
جشن تا بامداد ادامه خواهد داشت.
تمام بدهی هایم را میدهم.
چندتایی چکِ سفید پنهانی میکشم.
(برای قماربازان و فاحشههاو خیریهها)
تماشاخانهای میخرم
سیارهای
و باغی
به مادرم یک دسته نوه خواهد رسید
به پدرم یک جمهوری استوایی.
بعد یک هکتار زمین کوهستانی میخرم
زادگاهم را به دولت خواهم بخشید
و دعای خیرم را نثار موزهی شهر خواهم کرد.
از سازمان حمایت از هیولای برفی هیمالیا و انستیتوی مبارزه با شرم پشتیبانی خواهم کرد.
روز و شب اتومبیلها در خیابان خواهند راند و با بلندگوهای روی سقفشان جار خواهند زد.
«پسانداز کردن گناه است!»
«بگذار پولدارها هزینهی بحران را بپردازند!»
پس: دکاندارها، شاعران و بیکاران.
نومید مباشید! نومید مباشید!
مسیحا خواهد آمد!
…
بعد از جا بلند میشوم ،غذای «یوکی» را میدهم
قهوه ام را میخورم ، دوش میگیرم و میروم به سمت مدرسه
برق رفته است
و
من به انگشترم نگاه میکنم.
آرام باش، آرام باش، آرام باش
فردا بلیتت میبرد.
…
عکس را سیآوش برداشته
siavash.hoseinzade
اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر
که باید تمام روز را دوباره در تمرینی که چندین ماه است انجام میدهم سپری کنم
آرام باش، آرام باش، آرام باش
انگشتری را به انگشتم انداخته ام که یادآوری کند.
بعد چشمم را میبندم و همانطور که سرم در سفیدی بالش چاهی کنده با صدای بلند شعرِ مورد علاقهام از «میخل» را میخوانم…
با صدای بلند
.
فردا بلیتم میبَرَد.
همه به من زنگ میزنند.
دوستان، همکاران، رفقای همبازی
هم کلاسیها، عموها، داییها، عشقهای سابق.
در «دِ کلُک» قرار می گذاریم.
جشن تا بامداد ادامه خواهد داشت.
تمام بدهی هایم را میدهم.
چندتایی چکِ سفید پنهانی میکشم.
(برای قماربازان و فاحشههاو خیریهها)
تماشاخانهای میخرم
سیارهای
و باغی
به مادرم یک دسته نوه خواهد رسید
به پدرم یک جمهوری استوایی.
بعد یک هکتار زمین کوهستانی میخرم
زادگاهم را به دولت خواهم بخشید
و دعای خیرم را نثار موزهی شهر خواهم کرد.
از سازمان حمایت از هیولای برفی هیمالیا و انستیتوی مبارزه با شرم پشتیبانی خواهم کرد.
روز و شب اتومبیلها در خیابان خواهند راند و با بلندگوهای روی سقفشان جار خواهند زد.
«پسانداز کردن گناه است!»
«بگذار پولدارها هزینهی بحران را بپردازند!»
پس: دکاندارها، شاعران و بیکاران.
نومید مباشید! نومید مباشید!
مسیحا خواهد آمد!
…
بعد از جا بلند میشوم ،غذای «یوکی» را میدهم
قهوه ام را میخورم ، دوش میگیرم و میروم به سمت مدرسه
برق رفته است
و
من به انگشترم نگاه میکنم.
آرام باش، آرام باش، آرام باش
فردا بلیتت میبرد.
…
عکس را سیآوش برداشته
siavash.hoseinzade
اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر