نامه‌ای به صالح اعلا یادتان در من چند روزی‌ست عجیب یاد شما...

نامه‌ای به صالح اعلا  یادتان در من چند روزی‌ست عج
نامه‌ای به صالح «اعلا»
.
یادتان در من
چند روزی‌ست عجیب یاد شما هستم، یاد چشم‌های شما که بلد است شلوغی ها را خلوت کند،
یاد صدا و لحن شما که جایش خالی‌ست.
چه شُد که از دوقدم‌های شما رسیدیم به بی قدمی!؟
همیشه شما را برای شب‌هایی که قرار بر دیدنتان بود یاد می‌کنم، در آن دوره جعبه جادویی کمی امن!
تکرار می‌کنم «کمی امن»!
کجایید دقیقن آقا؟
چرا از شما خبری نیست؟
دل من تنگِ شماست.
یادم هست یکبار به شما زنگ زدم و احوال پرسیدم و هزار بار دیگر به همان شماره که دارم پیغام دادم که جویای شما باشم و پیدا نبودید.
می‌دانم و از نزدیک‌های شما شنیدم که محمد گاهی ً«باد » می‌شود... هست‌ها اما نیست.
عادت به پر حرفی ندارم! امروز صبح که از خواب بیدار شدم آمده بودید به خوابم شاید آنقدر که در این چند روز به شما فکر کردم که شما را پیدا کنم و احوالتان را سراغ بگیرم.
صبح که بلند شدم گفتم نامه‌ای بنویسم و بفرستم به مجاز و اجازه بگیرم که به قول خودتان:
اجازه می‌فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟
نام کتابِ شما بود که پوینده چاپ کرده بود...
خلاصه جای شما خالی
جای نگاه
جای سلیقه،سواد، جای محتوا خالی‌ست.
در آخر هم
پناه‌می‌برم به خیال از شرِّ حقیقت
بیا باران بزنیم و مست بشیم...
...
دست بوسم ، صابر، تیرِ یکهزار و چهارصد

——
عکس را فریدون آو از شما برداشته و در کتابِ
«اُه ، چه زیبایی‌یی» چاپ شده است.
کتاب را استودیو کارگاه و گالری دستان به طراحی و تنظیم آریا کسایی در تعدادی محدود چاپ کرده‌اند.

اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر