آخرین کلماتِ بازماندهٔ من من هم شاید مثل قلیلی خاموش درگا...
آخرین کلماتِ بازماندهٔ من
من هم
شاید مثل قلیلی خاموش
درگاه به روی خود بسته ام.
روزهای بسیاریست
پشتِ پنجره هم پیدایم نمیشود
خوابها...ناتمام
خبرها...بد
مردم...خسته.
همواره هراسی نامعلوم
انگار دارد آرامش دریا را میدزدد
جزر و مَدِ ماه
در خوابِ آب مُرده است
مردم غمگیناند
مردم از مردم می ترسند،
نوعی ملالِ مخفی
در وحشت واژهها موج میزند
مرا از روبهرو شدن با تنهایی آدمی میترساند.
با آنکه متولدِ روزِ نخستِ خداوندم
اما تمام سال صدای پای منکران را میشنوم.
من
غایبِ عجیبِ این دقیقهام
که دریا تا درگاه خانه میآید
به کلمات میکوبد و باز
به ماهِ باردارِ پابه زا برمیگردد.
ایام هولآوری است
مردم
در کوچه به هم نمیرسند
یک دریا ماسکِ مشکوک
راه ِ رسیدن به میدان هروی را بسته است
روی دیوار خانهٔ ما
کسی با عجله نوشته است
نان، کتاب،کرونا.
این سه کلمه
کنار هم
یعنی چه...؟
چرا دنیا
در همین نقطهچینها مرور می شود؟
من مکث کردهام
ببینم از دهان باد چه میشنوم
میترسم پشت پنجره
پیدایم شود.
میگویند هیولا قرار است مرا محاکمه کند….
من مثل دوندهٔ کوری
فقط در خودم میدَوَم
دریا دارد دنبالم میکند
گرگ دارد دنبالم میکند
و کوسه
و کلمات
و کهنگی
دارد دنبالم میکند…..
شعری از دفتر منتشر نشدهٔ (به تو فکر میکنم) سیدعلی صالحی
عکس را مهدی ساکی عزیز از من برداشت
پشتِ صحنه ی کاری که سخت دوستش میدارم
اینستاگرام Pantea Bahram پانته آ بهرام
من هم
شاید مثل قلیلی خاموش
درگاه به روی خود بسته ام.
روزهای بسیاریست
پشتِ پنجره هم پیدایم نمیشود
خوابها...ناتمام
خبرها...بد
مردم...خسته.
همواره هراسی نامعلوم
انگار دارد آرامش دریا را میدزدد
جزر و مَدِ ماه
در خوابِ آب مُرده است
مردم غمگیناند
مردم از مردم می ترسند،
نوعی ملالِ مخفی
در وحشت واژهها موج میزند
مرا از روبهرو شدن با تنهایی آدمی میترساند.
با آنکه متولدِ روزِ نخستِ خداوندم
اما تمام سال صدای پای منکران را میشنوم.
من
غایبِ عجیبِ این دقیقهام
که دریا تا درگاه خانه میآید
به کلمات میکوبد و باز
به ماهِ باردارِ پابه زا برمیگردد.
ایام هولآوری است
مردم
در کوچه به هم نمیرسند
یک دریا ماسکِ مشکوک
راه ِ رسیدن به میدان هروی را بسته است
روی دیوار خانهٔ ما
کسی با عجله نوشته است
نان، کتاب،کرونا.
این سه کلمه
کنار هم
یعنی چه...؟
چرا دنیا
در همین نقطهچینها مرور می شود؟
من مکث کردهام
ببینم از دهان باد چه میشنوم
میترسم پشت پنجره
پیدایم شود.
میگویند هیولا قرار است مرا محاکمه کند….
من مثل دوندهٔ کوری
فقط در خودم میدَوَم
دریا دارد دنبالم میکند
گرگ دارد دنبالم میکند
و کوسه
و کلمات
و کهنگی
دارد دنبالم میکند…..
شعری از دفتر منتشر نشدهٔ (به تو فکر میکنم) سیدعلی صالحی
عکس را مهدی ساکی عزیز از من برداشت
پشتِ صحنه ی کاری که سخت دوستش میدارم
اینستاگرام Pantea Bahram پانته آ بهرام