اگر به این باور رسیده باشیم که هستی درون انسان است نه انسان...

اگر به این باور رسیده باشیم که هستی درون انسان اس
اگر به این باور رسیده باشیم که هستی درون انسان است نه انسان درون هستی،پس میشود هستی را از دومنظر دید،واقعیت آن و حقیقتش را …هر چند عرصهٔ کلام محدود و عرصهٔ معنا لایتناهی ست این دلنوشته کوتاه تلاش بر شرح آن دارد.واقعیت آنچیزی ست که تو در عرصه محدودیت من خود متجلی میکنی و‌حقیقت آنچه که با کل در پیوند است و بواسطه تو‌متجلی میشود.
واقعیت در این تعبیرهمان بخش ذهنی ست که با همهٔ محدودیتش سری پر هوا دارد و خود را همه چیز دان میپندارد.اساسا خودبین است و زادگاه ایگو است و جهان را در محدودیت خودش ،دو دو تا قطعا میشود چهار تا میبیند و به دلیل همین محدودیت مادی اش قفسی میسازد از تنگنای مالکیت و نکرانی هایش،زین سبب نیلِ وجودش قابل شرب نیست از بس خون است دلِ آن صاحب نگاه…
اما حقیقت نکاه دل است به هستی ،جهانی که تو فقط هستی و پندارِ مالکیتی جز برلحظهٔ حال خود نداری نمیخواهی که داشته باشی…هر چه خواهد گو بیاید و هر چه میرود گو برو…
لحظهٔ حال باکودک درون که شادمانه و بازیگوش میرقصد،خلق میکند و نامحدود است،آزادگی اش بطور طبیعی هر سد و قفسی را انکار میکند،اضطراب داشتن و نداشتن و به دست آوردن و از دست دادن هم نداردو به هستی اجازه داده در هستی خودش جاری شود…
در بستر نیلِ حقیقت میشود آسوده تن به آب سپرد در ساحلش میشود قدم زد و سرود خواند و شعر نوشت و عاشق شد…
نوش جان و‌گوارا باد قطره قطره هستیِ ِسیال و زلال آن نیل در مصر چنین وجودی!!!

#مثنوی_معنوی دفتر سوم :گفتن #روحالقدس #مریم را که من رسول حقم
#آشفته و پنهان مشو
#نیروی_حال#آزادگی #امید #روشنی

اینستاگرام Afsaneh Baygan | افسانه بایگان