صبح که بیدار شدم با خودم گفتم؛ واى خدا رو شکر الان برقا رفت...

صبح که بیدار شدم با خودم گفتم؛ واى خدا رو شکر الا
صبح که بیدار شدم با خودم گفتم؛ واى! خدا رو شکر الان برقا رفته ، بعد از ظهر خیلى تو خونه کار داشتم...
درست مثل یه احمقى که ناخودآگاهِ بیچاره اش وادارش میکنه توى افتضاح ترین شرایط هم نیمه ى پُرِ یه لیوان شکسته رو ببینه!
درست مثل یه بنده ى خوبِ توسرى خورِ شکرگزارِ!
درست مثل یه شهروندِ عادت کرده به نداشتنِ بدیهى ترین حقوقِ شهروندیش
همینقدر بدبخت، همینقدر حقیر!
....
جونم براتون بگه... برق دوباره رفت...

اینستاگرام شقایق دهقان