دلم می خواد از شهر بزنم بیرون این بهار بدجوری وسوسه برانگیز...

دلم می خواد از شهر بزنم بیرون این بهار بدجوری وسو
دلم می خواد از شهر بزنم بیرون....
این بهار بدجوری وسوسه برانگیزه،
انگار تمام درخت های سبز و سرمست بهار دارن صدام می کنن....
اما مسئولیت هام محکم زنجیرم کرده به همین شهر....همین ساختمان های رنگ پریده ی ترسیده از کرونا.....
گاهی هوس می کنم بار این همه مسئولیت و نگرانی و کار و بگذارم زمین و بزنم به دل جاده....اما هنوز رویاش و قورت نداده ، یادم می افته تک تک این زنجیرها رو خودم با عشق انتخاب کردم و یه عمره پاش وایسادم....
خودم این زنجیرها رو با لبخند به پام بستم و صداش زدم: عشق...
زندگی....
خونه...
بچه....
کار....
خانواده.....
این زنجیرها، فولاد اسارت نیست ، طلای عشقه،قیمت داره....
پاش موهام داره سفید می شه و حاصلش باز فقط یه چیزه: لبخند....
عشق لبخند میاره به صورت ....
به مسئولیت هات بخند حتی وسط اغواگری بهار.
پی نوشت: به زنان مسئولیت پذیر کشورم....
که زخم هایشان را می بوسند.

اینستاگرام Dr. Raha Radfar